دولت ترامپ در حال آماده شدن برای ارائه اولین بودجه خود در این هفته است که مطمئناً توجه را به برنامه هایی برای انرژی بخشیدن به اقتصاد کند ایالات متحده جلب می کند. با وجود افزایش قیمت سهام و تقویت بازار کار، رشد تولید ناخالص داخلی در سال 2016 به 1. 6 درصد کاهش یافت که پایین ترین سطح غیررکودی آن در 70 سال گذشته است. ایالات متحده اکنون بیش از یک دهه از آخرین دستیابی به نرخ رشد 3 درصدی که پرزیدنت ترامپ قول داده بود سیاست هایش را محقق کند، می گذرد.
سالهای رشد و رکود تولید ناخالص داخلی ایالات متحده
منبع: دفتر تحلیل اقتصادی ایالات متحده
تلاش گریزان برای رشد تولید ناخالص داخلی بالاتر، چالشی را که شرکت های بزرگ با آن روبرو هستند نیز منعکس می کند. در شاید گستردهترین مطالعه در مورد نرخهای رشد بلندمدت، محققان هیئت اجرایی شرکت دریافتند که تنها 13 درصد از 100 شرکت جهانی توانستهاند رشد درآمد واقعی سالانه سالانه را از یک دهه به بعد در طول سالهای 2018 به 2 درصد حفظ کنند. 50 سال گذشتهعواقب توقف رشد جدی است. در مطالعه CEB، اکثر شرکتهایی که متوقف شدهاند، هرگز نتوانستند رشد را دوباره تقویت کنند، که اغلب منجر به ورشکستگی یا فروش آتشسوزی با قیمتهای ناگوار میشود.
اما مدیران عامل، مانند سیاستمداران، بسیار خوش بین هستند. مشاوران Bain، جیمز آلن و کریس زوک اخیراً گزارشهای سالانه فوربس جهانی 2000 را بررسی کردند و دریافتند که به طور متوسط، مدیران عامل پیشبینی میکردند که شرکت آنها دو برابر نرخ رشد کند و چهار برابر بیشتر از میانگین صنعت سودآور باشد. به عبارت دیگر، همانطور که آلن با حیرت اشاره می کند، "کل دنیای تجارت پیش بینی می شود که از کل دنیای تجارت سهم بگیرد."اما پس از بررسی عملکرد جهانی 2000 در طول دهه 2001-2011، بین دریافت که تنها حدود 10 درصد از شرکت ها در واقع به اهداف رشد خود دست یافته اند.
در حالی که شرکتهای بزرگ با رشد بلندمدت دست و پنجه نرم میکنند، عملکرد سرمایهگذاریهای استارتاپی نیز رو به وخامت گذاشته است. نرخ شکلگیری کسبوکارهای جدید در ایالات متحده برای دههها به طور پیوسته در حال کاهش بوده است، همانطور که نرخ رشد آنها در طول پنج سال اول کاهش یافته است. این روندها به دو دلیل مشکلات قابل توجهی برای اقتصاد ایالات متحده ایجاد می کند. اول، استارت آپ ها به طور سنتی کانون نوآوری، رشد و بهره وری بوده اند. و دوم، کسبوکارهای جوان از لحاظ تاریخی تقریباً تمام مشاغل جدید خالص ایجاد شده در ایالات متحده را تشکیل میدهند. در مقایسه، کسبوکارهای قدیمیتر و بزرگتر، به همان اندازه که در سه دهه گذشته اضافه کردهاند، کارگران خود را از دست دادهاند، و این روند احتمالاً بدتر خواهد شد. با افزایش تمرکز صنعت مبتنی بر اکتساب در بیشتر بخشهای اقتصاد.
تعداد شرکت های راه اندازی به ازای هر 1000 جمعیت شرکت
میانگین رشد اشتغال استارت آپی، پنج سال اول
بنابراین، اگر نرخ شکلگیری و رشد کسبوکارهای جدید برای سالها رو به کاهش بوده است و از هر هشت شرکت بزرگ، هفت شرکت بزرگ نتوانستهاند رشد بلندمدت بالاتر از میانگین را حفظ کنند، جای تعجب نیست که ایالات متحده کاهش سکولار تولید ناخالص داخلی را تجربه کرده است. رشد در پنج دهه گذشته
چرا حفظ رشد کسب و کار اینقدر سخت است؟دولت ترامپ استدلال کرده است که مازاد بر مقررات و نرخهای مالیات شرکتها و افراد بالا، رقابتپذیری ایالات متحده را در بازار جهانی کاهش داده است. از نظر جهت دار، این استدلال ها شایستگی دارند. اما روندهای ذکر شده در بالا دوره های مالیات های بالاتر و پایین تر و شدت نظارتی را در بر می گیرد، بنابراین در بهترین حالت، سیاست دولت به طور کامل دلایل کاهش نرخ رشد را توضیح نمی دهد. علاوه بر این، در محیط سیاسی کنونی، بن بست قانونگذاری چشم انداز اصلاحات عمده سیاست را کاهش می دهد. بنابراین به رهبران کسبوکار توصیه میشود که به درون شرکتهای خود نگاه کنند تا ارزیابی کنند که چه کاری میتوانند برای دستیابی مؤثرتر به جام مقدس تجارت انجام دهند: رشد سودآور بلندمدت.
بسیاری از ناظران این سوال را مطرح کرده اند که با توجه به چالش های ارائه شده توسط سه نیروی به ظاهر تغییرناپذیر در بازار، آیا رشد سودآور بلندمدت حتی یک هدف واقعی برای شرکت های بزرگ است:
• قانون اعداد بزرگ، که این واقعیت ریاضی آشکار را مطرح می کند که با رشد یک شرکت، درآمد افزایشی مورد نیاز برای حفظ رشد بالاتر از بازار بیشتر می شود. به عنوان مثال، اگر اپل در سال 2016 با همان نرخ رشد سالانه مرکب در پنج سال گذشته به رشد خود ادامه می داد، باید 68 میلیارد دلار درآمد افزایشی اضافه می کرد، یعنی بیش از اضافه کردن درآمد 2016 پپسی، UPS. فناوری های متحد یا دیزنی!این واقعیت که درآمد اپل در سال 2016 واقعاً کاهش یافت - این اولین کاهش در 15 سال گذشته است - به مخالفانی که معتقدند چشم انداز رشد بیشتر اپل ضعیف است، مهمات داد.
• قانون رقابت، که بیان میکند شرکتهایی که بازدهی بالاتر از متوسط سرمایه سرمایهگذاری شده را کسب میکنند، ناگزیر به صنعت بازمیگردند، زیرا بازده برتر همچنان به جذب شرکتکنندگان جدید ادامه میدهد تا زمانی که حق بیمههای سود رقابتی نشوند. مطمئناً در مورد بلک بری که بازده داراییهایش در سال 2007 - سالی که اپل آیفون را معرفی کرد - بیش از 30 درصد (بیش از دو برابر ROA اپل) بود، صدق کرد. نیازی به گفتن نیست که بلک بری با حمله رقبای توانا به بازار پرسود گوشی های هوشمند دچار افت شدیدی شد.
• قانون مزیت رقابتی، که ویژگیهای چرخه عمر محصول را فرا میخواند و دیکته میکند که فروش و سود بالقوه همه محصولات در طول زمان از بین میرود. برای مثال، رشد اولیه فروش دوربینهای اکشن محبوب GoPro بین سالهای 2011 تا 2012 از 100 درصد فراتر رفت، اما پس از آن به طور پیوسته کاهش یافت و در سال 2016 منفی شد (26. 8- درصد).
طرفداران این محدودیت های ذاتی برای رشد پایدار معتقدند که رهبران بازار دارای بدهی های ذاتی هستند که باعث می شود آنها در برابر صعودهای بی پروا آسیب پذیر شوند. به عنوان مثال ، در دیدگاه تجدید نظر گرا گلادول از داستان کتاب مقدس دیوید و گلیات ، گلیات کم نور و مبهم در واقع در نبرد خود با داوود بی باک ، چابک و مدبر بود. اما همانطور که در مورد تجارت اعمال می شود ، این دیدگاه نه تنها ناقص است ، بلکه می تواند به یک پیشگویی خود تحقق بخش از عدم موفقیت شرکت تبدیل شود. اگر مدیریت واقعاً معتقد باشد که رشد سودآور در بازار بلند مدت غیرممکن است ، یک پاسخ منطقی برای محافظت و برداشت دارایی های فعلی و مشتریان تا حد امکان است. اما چنین رویکردی - بازی کردن برای از دست دادن به جای بازی برای پیروزی - فقط در خدمت تسریع در کاهش رهبران بازار است. گلیات کتاب مقدس ممکن است یک OAF دلپذیر باشد ، اما مدیر عاملان شرکت های بزرگ لازم نیست. همانطور که در نمایشگاه زیر ذکر شد ، تعدادی از گلیات های تجاری با حفظ ارزشهای اصلی ، روحیه کارآفرینی و سازگاری که منجر به موفقیت آنها در وهله اول شد ، به پیشرفت خود ادامه داده اند.
چگونه این اقلیت نخبه فوق ستاره ها به رشد سودآور بلند مدت دست می یابند؟در کتاب اخیراً منتشر شده ، من سه ویژگی مشترک شرکتهای رشد محور را تقطیر می کنم:
• نوآوری مداوم - نه به خاطر خودش بلکه تحویل. وادواد
• تمایز معنی دار - به رسمیت شناخته شده و ارزش مصرف کنندگان ، که توسط آن فعال شده است. وادواد
• تراز تجاری - جایی که کلیه قابلیت های شرکت ها ، منابع ، مشوق ها و فرهنگ و فرآیندهای تجاری برای حمایت از تجدید مداوم تجارت تراز شده اند.
این نسخه ساده ممکن است معنادار به نظر برسد و هست. اما در عمل ، اجرای اکثر شرکت ها به دو دلیل برای اکثر شرکت ها دشوار است. اول ، شرکت ها به شرکتها نیاز دارند که همزمان از هر دو مورد سوء استفاده از دارایی های فعلی و موقعیت های بازار برتری داشته باشند و همزمان به کاوش در فرصت های جدید جدید و احتمالاً مختل کننده شغلی بپردازند. این مدیریت "Ambidexterity" در واقع بسیار دشوار است ، زیرا شرکت های بزرگ به شدت تمایل و انگیزه دارند تا از مشاغل اصلی فعلی خود محافظت کنند. به طور کلی غلبه بر ترس شرکتی از آدمخوار یا حس "اگر شکسته نشود ، آن را برطرف نکنید" و "شما نمی توانید با موفقیت استدلال کنید."
دومین (و مرتبط با آن) مانع رشد بلند مدت شرکت ها در تخصیص سرمایه است که اغلب اوقات سود عملکرد کوتاه مدت را در مورد رشد پایدار بلند مدت در اولویت قرار می دهد. این روند در دو شیوه مدیریت فراگیر که ناخواسته رشد شرکتهای بلند مدت و ملی را به خطر انداخته اند ، آشکار می شود و مقیاس را به سمت مزایای شرکت ها با هزینه مصرف کننده و رفاه کارمندان کج می کند:
• در معاملات بزرگ M&A ، افزایش ادغام صنعت در طیف گسترده ای از صنایع. به عنوان مثال ، اقتصاددان گزارش می دهد که از سال 2008 یک هزینه هزینه 10 تریلیون دلاری از سال 2008 به افزایش تمرکز در دو سوم از صنایع تقریباً 900 صنعت اقتصاد ایالات متحده کمک کرده است. جای تعجب نیست که کاهش نتیجه در رقابت ، قدرت قیمت گذاری بیشتری را به بسیاری از مؤسسان فله ای منتقل کرده و به افزایش سود شرکت ها اما اغلب با هزینه رشد شغلی و رضایت مشتری کمک می کند.
سطوح بیسابقه بازخرید سهام شرکتها، اغلب به بهای ارزشآفرینی سرمایهگذاریهای ارگانیک در رشد بلندمدت. طی سالهای 2006-2015، 459 شرکت در فهرست S&P 500 که به طور عمومی در این دوره فهرست شدهاند، نزدیک به 4 تریلیون دلار برای بازخرید سهام هزینه کردهاند که نشاندهنده 54 درصد درآمد خالص، به علاوه 37 درصد دیگر از درآمد خالص ناشی از سود سهام است که نگرانیهای مشروعی را برانگیخته است. به اینکه آیا بسیاری از شرکتهای بزرگ در نوآوری و قابلیتهای شرکتی مورد نیاز برای حفظ رشد سودآور بلندمدت سرمایهگذاری کمتری انجام دادهاند یا خیر.
در پستهای آینده، ذهنیتهای اجرایی، رفتارها و الزامات مدیریتی برای بهبود رشد بلندمدت و سودآور را به طور کامل بررسی خواهم کرد. من اینجا را با اظهار نظر در مورد ارتباط بین رفتارهای شرکتی و رشد اقتصادی ملی، که سالها بحث داغ آن بوده است، پایان میدهم. تحقیقات جدید به رهبری تیمی از موسسه جهانی مککینزی (MGI) نشان داد که شرکتهایی که با طرز فکر بلندمدت واقعی فعالیت میکنند، از سال 2001 تقریباً در تمام معیارهای مالی مهم، عملکرد قابل توجهی از همتایان خود در صنعت دارند.
تیم تحقیقاتی MGI معیارهای عملیاتی 615 شرکت غیرمالی را تجزیه و تحلیل کرد که نتایج مستمری را از سال 2001 تا 2015 گزارش کردند و ارزش بازار آنها در حداقل یک سال از 5 میلیارد دلار فراتر رفت. محققان برای تمایز بین شرکتهایی که طرز فکر مدیریت کوتاهمدت و بلندمدت داشتند، پنج شاخص عملکرد عملیاتی و تجاری را تجزیه و تحلیل کردند.
• سرمایه گذاری. نسبت سرمایه به استهلاک، نشان می دهد که کدام شرکت ها بیشتر و پایدارتر از سایر شرکت ها سرمایه گذاری می کنند.
• کیفیت سود. اقلام تعهدی به عنوان سهمی از درآمد، نشان می دهد که کدام شرکت ها نسبت به سایر شرکت ها کمتر به تصمیمات حسابداری و بیشتر به جریان نقدی اساسی متکی هستند.
• رشد حاشیه. تفاوت بین رشد سود و رشد درآمد، با این فرض که شرکتهای بلندمدت احتمال کمتری دارند که حاشیه سود خود را بهطور ناپایدار افزایش دهند تا به اهداف کوتاهمدت دست یابند.
• رشد درآمد. تفاوت بین رشد سود به ازای هر سهم (EPS) و رشد سود واقعی، برجسته کردن اقداماتی مانند خرید مجدد سهام برای تقویت EPS کوتاه مدت
• هدف گذاری فصلی. وقوع شکست یا از دست دادن اهداف EPS کمتر از دو سنت، نشان میدهد که شرکتهای بلندمدت به احتمال زیاد اهداف درآمدی را با مقادیر کم از دست میدهند، در صورتی که به راحتی میتوانستند برای رسیدن به آنها اقدامی انجام دهند و احتمال کمتری دارد که اهداف درآمدی را با مقادیر کم به دست آورند. بنابراین منابع را از سایر نیازهای تجاری منحرف می کند.
تجزیه و تحلیل به این نتیجه رسید که 27 درصد از نمونه برای بلندمدت نسبت به همتایان خود در صنعت در کل افق مطالعه مدیریت شدهاند، یا به وضوح بین نیمه اول و دوم افق مطالعه درازمدتتر شدهاند. 73 درصد باقی مانده از شرکت ها شواهدی از اولویت های مدیریت کوتاه مدت به نمایش گذاشتند. برتری کوتاه مدت مدیریت نشان دهنده فشار فزاینده مدیران برای دستیابی به اهداف کوتاه مدت است. یک نظرسنجی اجرایی اخیر گزارش داد که 87 درصد از مدیران و مدیران بیشترین فشار را برای نشان دادن عملکرد مالی قوی در طی دو سال یا کمتر احساس میکنند، 65 درصد میگویند فشار کوتاهمدت طی پنج سال گذشته افزایش یافته است و 55 درصد از مدیران و مدیران شرکتها. فاقد فرهنگ بلندمدت می گویند که پروژه جدید را برای رسیدن به اهداف سه ماهه به تاخیر می اندازند، حتی اگر ارزش بلندمدت را قربانی کند.
اما این تعصب برای نتایج کوتاه مدت گمراه شده است. تفاوت عملکرد مالی بین شرکت هایی که برای رشد کوتاه مدت و بلند مدت مدیریت شده اند ، قابل توجه است. در بین بنگاه هایی که به عنوان متمرکز بر بلند مدت متمرکز شده اند ، میانگین رشد درآمد و درآمد بین سالهای 2001 تا 2014 47 ٪ و 36 ٪ بیشتر بود و سرمایه گذاری در بازار نیز 58 ٪ سریعتر رشد کرد.
بازده به جامعه و اقتصاد کلی به همان اندازه چشمگیر بود. شرکت هایی که برای طولانی مدت اداره می شدند ، به طور متوسط تقریباً 12،000 شغل بیشتر از همسالان خود در افق مطالعه اضافه کردند. MGI محاسبه کرد که تولید ناخالص داخلی ایالات متحده طی یک دهه گذشته ممکن است با یک تریلیون دلار اضافی افزایش یابد اگر کل اقتصاد در سطح استالرهای بلند مدت تحویل داده شده باشد-و بیش از پنج میلیون شغل اضافی ایجاد می کرد.
تقریباً 65 سال پیش ، چارلی ویلسون ، مدیرعامل GMS اظهار داشت: "آنچه برای این کشور خوب بود برای جنرال موتورز خوب بود و برعکس."اما هم ارزی ویلسون بین رفاه شرکتها و ملی فقط در صورتی صادق است که مدیران به طور مؤثر شرکت های خود را با یک طرز فکر بلند مدت متعهد به نوآوری مداوم ، تمایز محصول معنی دار و فرهنگ سازمانی که باعث افزایش چابکی شرکت ها و پاسخگویی بازار می شود ، مدیریت کنند.