در سال های اخیر، ساختار مالی شرکت ها به یکی از موضوعات محوری در بازارهای نوظهور و اقتصادهای در حال توسعه تبدیل شده است. این نشان دهنده این است که بحران آسیایی - که توسط تایلند در ژوئیه 1997 آغاز شد و به سایر کشورهای آسیایی از جمله اندونزی و جمهوری کره سرایت کرد - با جریانهای سرمایهای عظیم، پوششنشده و کوتاهمدت همراه بود. قبل از بحران، چنین جریانهایی ناهماهنگی مضاعف (عدم تطابق ارز همراه با عدم تطابق سررسید) را تشدید کرد و در نتیجه بر سلامت بخش مالی داخلی تأثیر گذاشت. عدم تطابق سررسید عموماً در بخش بانکداری ذاتی است، زیرا بانکهای تجاری سپردههای کوتاهمدت را میپذیرند و آنها را به داراییهای بلندمدت و اغلب غیر نقدشونده تبدیل میکنند. با این وجود، جریانهای سرمایه عظیم و عمدتاً کوتاهمدت - عمدتاً به شکل وامهای بین بانکی - بدهیهای بانکها را کوتاه کرد و در نتیجه عدم تطابق سررسید را افزایش داد. علاوه بر این، عدم تطابق ارز تشدید شد، زیرا جریانهای عظیم سرمایه به ارز خارجی به منظور تامین مالی رشد چرخهای سرمایهگذاری داخلی در دهه 1990 به ارز داخلی تبدیل شد (مجمع سیاست آسیایی و موسسه بانک توسعه آسیایی [2000]، یوشیتومی و اوهنو).[1999] و یوشیتومی و شیرای [2000]).
علاوه بر این، قبل از بحران، حجم ورودی سرمایه از کسری های اساسی حساب جاری کشورهای آسیایی فراتر رفت که منجر به مازاد بزرگی در تراز کلی پرداخت ها و انباشت قابل توجه ذخایر خارجی شد. علاوه بر این، افزایش استقراض خارجی باعث گسترش اعتبار داخلی توسط بخش مالی داخلی در محیطی از سیستمهای مالی زودرس و ضعیف شد که باعث ایجاد حباب در بازارهای املاک و مستغلات و ظرفیت مازاد در تولید شد. بنابراین جذب داخلی افزایش یافت و باعث شد کسری حساب جاری برای تطابق با مازاد حساب سرمایه افزایش یابد. چنین جریانهای سرمایهای با عوامل بنیادی قوی اقتصاد کلان - رشد اقتصادی پایدار، تورم که نسبتاً تحت کنترل باقی مانده بود، ترازهای مالی سالم، و نرخهای پسانداز و سرمایهگذاری بالا - و خوشبینی فزاینده پیرامون اقتصادهای بازار نوظهور آسیا جذب شدند.
در سال 1995-1996 ، برخی از حباب ها پشت سر هم و در نتیجه دارایی های بخش مالی به دارایی های غیر عامل تبدیل شدند. این امر باعث تغییر در احساسات سرمایه گذاران در مورد اقتصاد آسیا شد و منجر به کاهش جریان سرمایه و ایجاد حملات سوداگرانه علیه ارزهای داخلی شد. این حملات باعث وارونگی ناگهانی و گسترده جریان سرمایه شد. عدم دفاع از نرخ ارز ثابت و استهلاک متعاقب آن از ارزهای محلی بلافاصله با گسترش بدهی های خارجی از نظر ارز داخلی ، مشکلات مرتبط با عدم تطابق ارز را بدتر کرد. بنابراین ، کاهش ارزش دارایی های داخلی و گسترش بدهی ها در نتیجه عدم تطابق مضاعف بخش مالی ، بحران را عمیق تر کرد. وخامت سریع حاصل از ترازنامه های بخش های مالی داخلی و شرکت ها باعث خروج سرمایه بیشتر شد و ارزهای داخلی را به سقوط آزاد (یعنی یک استهلاک ناگهانی و اساسی) ارسال کرد. مارپیچ رو به پایین وخیم تر ترازنامه ها ، استهلاک ارزهای محلی و جریان های گسترده سرمایه باعث کمبود نقدینگی بین المللی (یعنی تخلیه شدید ذخایر خارجی) و بحران های بانکی داخلی به دلیل ورشکستگی و برداشت سپرده موسسات مالی در میان ناسازگاری های مضاعف شد.
در این شرایط ، بانک های تجاری و افراد غیر بانکی ، حفظ خطوط اعتباری جدید یا حتی موجود در بخش خصوصی را دشوار می دانند و باعث ایجاد اعتبار و رکود اقتصادی می شوند. در مواجهه با ورشکستگی شرکتها و استهلاک شدید ارزهای محلی ، که باعث شده ترازنامه موسسات مالی حتی بیشتر بدتر شود ، جذب داخلی به شدت کاهش می یابد و رکود داخلی به سرعت عمیق تر می شود. بنابراین ، بحران آسیا را می توان به عنوان بحران های دوقلوی ، یک ارز ترکیبی و بحران بانکی توصیف کرد.
پس از بحران آسیا ، دیدگاه های رواج قوی و فزاینده ای نشان داده شده است که بانک ها کاربردی تر نیستند و توسعه اقتصادی باید به بازارهای سرمایه تکیه کند. چنین دیدگاه ها ادعا می کنند که وابستگی سنگین سرمایه گذاری بنگاهها به وام های بانکی منبع مهمی از بحران آسیا بوده است و بانک های تجاری آسیایی به همان اندازه عملکردی که در برخی از کشورهای پیشرفته فعالیت می کنند ، به درستی عمل نمی کنند. در مورد وام های بانکی و کشورهای آسیایی باید بازارهای داخلی سرمایه را به عنوان منابع جایگزین برای تأمین مالی شرکت ها توسعه دهند ، همانطور که توسط Eichengreen (1999) ، صندوق بین المللی پول (استون ، 2000) و بانک جهانی (شیرازی ، 1998) پیشنهاد شده است.
در حالی که پیام اصلی قابل درک است، این مقاله به این پرسش میپردازد که آیا پیامدهای سیاستی پیشنهاد شده توسط این دیدگاههای رایج با در نظر گرفتن دو دسته سؤال قابل توجیه هستند یا خیر. دسته اول سوالاتی را مطرح می کند که آیا می توان بانک ها را به عنوان مؤسسات نامطلوب و نامناسب برای توسعه اقتصادی توصیف کرد، همانطور که اغلب در مورد آسیای پس از بحران بحث می شود. به شرطی که تئوری های اقتصادی موجود و مطالعات تجربی کارکردهای اساسی و دلیل وجودی بانک های تجاری را به وضوح تعریف کنند، باید پرسید: چه مشکلی در سیستم بانکی در آسیا رخ داد. آیا سیستم بانکی آسیا در مقایسه با کشورهای توسعه یافته مانند کانادا، آلمان، سوئیس و ایالات متحده دارای ویژگی های منحصر به فردی است؟کشورها یا چیزی منحصر به فرد برای بانک های آسیایی وجود دارد؟دسته دوم سؤالات این سؤال را مطرح می کند که چرا بازارهای اوراق قرضه شرکتی در بسیاری از اقتصادهای بازارهای نوظهور توسعه نیافته است. چرا ایجاد بازارهای اوراق قرضه بادوام حتی در کشورهای توسعه یافته زمان زیادی طول کشید. و اینکه آیا و چگونه بازارهای اوراق قرضه شرکتی باید در کشورهای آسیایی توسعه یابد؟همچنین بررسی منطق، کارکردها و مزایای تامین مالی اوراق قرضه در مقایسه با وام های بانکی بسیار مهم است.
برای پرداختن به این دو دسته از سؤالات، شناخت ماهیت و ویژگی های منابع مالی مختلف گسترش شرکت ها ضروری است. شرکت ها اساساً چهار منبع بالقوه برای تأمین مالی پروژه ها دارند: (1) سود انباشته، (2) وام های بانکی، (3) تأمین مالی سهام و (4) تأمین مالی اوراق مشارکت. به طور فزاینده ای تشخیص داده شده است که انتخاب یا ترکیب بدهی به طور اساسی به (الف) میزان شدت عدم تقارن اطلاعاتی بین طلبکاران نهایی و تعداد وام گیرندگان نهایی بستگی دارد، (ب) مراحل توسعه اقتصادی، که در تعداد شرکت های بزرگ و معتبر منعکس می شود. و تعداد سرمایه گذاران نهادی و انفرادی و (ج) توسعه زیرساخت های اطلاعاتی، حقوقی و قضایی که ماهیت روش تامین مالی مربوطه را منعکس می کند.
این مقاله سعی دارد از طریق بررسی گسترده ادبیات موجود و برجسته کردن تفاوتهای بین مالی اوراق قرضه و بانک به این دو دسته از سؤالات پاسخ دهد. با این حال، بیشتر مطالعات وامهای بانکی و اوراق قرضه شرکتی را با اطلاق جمعی به عنوان «بدهی» و تنها چند مورد به صراحت درباره شباهتها و تفاوتهای آنها بحث میکنند. این فقدان تمایز تا حدی نشاندهنده کمبود دادههایی است که امکان تجزیه را فراهم میکند و تا حدی مشکلات در دستیابی به دادههای دقیق و دقیق در مورد اوراق قرضه را نشان میدهد، زیرا تعداد زیادی از اوراق از طریق قرار دادن خصوصی منتشر میشوند. با توجه به فراوانی نسبی داده های دقیق در مورد بخش بانکی، بنابراین، اکثر مطالعات بر روی مبادله بین وام های بانکی و سهام (که اغلب به عنوان تامین مالی از آن یاد می شود) تمرکز می کنند، حتی اگر این اغلب به عنوان مبادله نامیده می شود. بین تامین مالی بدهی و حقوق صاحبان سهامبنابراین، تعداد کمی از مطالعات تمایز واضحی را بین تامین مالی اوراق قرضه و بانک ایجاد میکنند. بنابراین، ادبیات موجود کمک کمی به پرداختن صحیح به این دو دسته از سؤالات می کند.
با توجه به چنین مشکلاتی، هدف اصلی این مقاله ایجاد چارچوبی تحلیلی برای پاسخ به این سؤالات و در عین حال ارائه توصیههای سیاستی مناسب در مورد چگونگی طراحی ساختار بازار مالی در آسیا است. این مقاله بر روی مورد بانکهای تجاری خصوصی که مالکیت آنها مستقل از وام گیرندگان است تمرکز میکند تا تفاوتهای اساسی بین نقشهای ایفای بانکها و بازارهای اوراق قرضه شرکتی را برجسته کند. مشکلات مرتبط با این وضعیت، که در آن بانکهای تجاری تحت مالکیت و/یا تحت کنترل شرکتهای خانوادگی خانوادگی، پردازش و نظارت اطلاعات را به درستی انجام نمیدهند، در مقاله تحقیقاتی آینده با جزئیات بیشتر مورد بررسی قرار خواهند گرفت.
مقاله تحقیقاتی آتی همچنین وضعیت میانی را روشن می کند که در آن بانک های تجاری نقش عمده ای را به عنوان پذیره نویس، سرمایه گذار، ناشر و ضامن اوراق قرضه ایفا می کنند در حالی که به ارائه خدمات بانکداری سنتی ادامه می دهند. این وضعیت بینابینی در نظر گرفته میشود، زیرا بین اقتصادی قرار دارد که بانکها صرفاً خدمات مالی سنتی ارائه میکنند و اقتصادی که بازارهای اوراق قرضه شرکتی فعال و سالم منابع اصلی تأمین مالی را برای شرکتهای غیرمالی فراهم میکنند. با توجه به تسلط بانکداری تجاری در آسیا، این احتمال وجود دارد که سیستم بانکی و بازار اوراق قرضه شرکتی مکمل یکدیگر باشند - به جای تبدیل شدن به جانشین، همانطور که اغلب در کشورهای دارای بازارهای اوراق قرضه شرکتی بالغ مشاهده می شود. در این فرآیند پویا، بانکهای تجاری به تدریج از اهمیت نسبی مشاغل بانکداری سنتی کاسته و وارد انواع جدیدی از مشاغل میشوند. بنابراین، تدوین یک سیستم نظارتی که بتواند با انواع جدیدی از ریسکهایی که بانکهای تجاری با آن مواجه میشوند کنار بیاید و مهارتهای جدید مدیریت ریسک آنها را ارتقا دهد، مهم است.
از آنجایی که این مقاله بر ابزارهای بدهی تمرکز دارد، مسائل مربوط به رابطه بین بازارهای سهام و اوراق قرضه شرکتی نیز در تحقیقات آتی مورد بررسی قرار خواهند گرفت. نظریه موسوم به "نظم نوک زدن" در تامین مالی اشاره می کند که شرکت ها ابتدا بر سود انباشته تکیه می کنند، سپس بدهی های بدون ریسک را منتشر می کنند و در آخر، سهام جدید منتشر می کنند (Myers [1984] و Myers and Majluf [1984]). برای ارتقای درک بیشتر در مورد ماهیت بازار اوراق قرضه شرکتی و به دست آوردن توصیههای سیاستی ملموستر، بررسی شباهتها و تفاوتهای بین اوراق قرضه شرکتی و تامین مالی سهام مورد نیاز است. توسعه به توسعه بازار اوراق قرضه شرکتی مرتبط است و اینکه چرا بازارهای سهام به طور کلی در مراحل اولیه توسعه مالی نسبت به بازارهای اوراق مشارکت شرکتی ظاهر می شوند. علاوه بر این، بررسی اینکه چرا سرمایه جدید نسبتاً کمی از طریق تامین مالی سهام جمعآوری میشود، حتی در کشورهایی با بازارهای سرمایه به ظاهر توسعهیافته و تعداد کمی از کشورها دارای بازارهای سهام با مالکیت سهام متنوع هستند، مهم است، علیرغم اینکه بازارهای سهام نسبت به اوراق قرضه، کار اشتراک ریسک را بهتر انجام میدهند. بازارها یا وام ها (استیگلیز، 2000).
مقاله از پنج بخش تشکیل شده است. بخش دوم مروری بر ساختار بازار مالی در کشورهای منتخب آسیایی به عنوان شواهد پشتیبان برای طرح این دو سوال اساسی دارد. به ویژه، این بخش نشان می دهد که کشورهای آسیایی به شدت به وام های بانکی وابسته بوده اند در حالی که بازار اوراق قرضه شرکتی آنها تا حد زیادی توسعه نیافته است.
بخش های III و IV تفاوت های اساسی بین اوراق بهادار شرکت ها و وام های بانکی را بررسی می کنند. به طور خاص ، بخش سوم در تلاش برای پاسخ به دسته اول سؤالات ، سیستم بانکی تجاری را روشن می کند. در این بخش مورد بحث قرار می گیرد ، توابع و مزایای اصلی سیستم بانکی. بر اساس درک ماهیت وام های بانکی ، در این بخش بررسی می شود که چرا بانکهای تجاری آسیا به همان اندازه در برخی از کشورهای پیشرفته عمل نمی کنند و سیاست ها و سیستم های نظارتی را که باید برای بهبود عملکرد و اثربخشی سیستم های بانکی معرفی شود ، پیشنهاد می کند.
بخش چهارم تمرکز را به بازارهای اوراق بهادار شرکت ها به عنوان یک شکل جایگزین برای تأمین مالی بدهی تغییر می دهد و دسته دوم سؤالات اساسی را در نظر می گیرد ، مانند این که چرا و تحت چه شرایطی می تواند بازار اوراق قرضه پدیدار شود و چگونه بازار اوراق بهادار با یک سیستم بانکی تجاری تعامل دارد. علاوه بر این ، عملکردهای منحصر به فرد تأمین مالی اوراق بهادار شرکت در مقایسه با وام های بانکی به طور گسترده مورد بحث قرار می گیرد. سپس عواملی را که مانع توسعه بازار اوراق بهادار شرکت ها می شود ، بررسی می کند و توصیه های سیاست را ارائه می دهد.
بخش V نتیجه می گیرد. این مقاله تأکید می کند که تأمین مالی بانکی و تأمین مالی اوراق بهادار در کشورهای آسیایی باید مکمل یکدیگر باشد.